فرق دخترها و پسرها برای کشیدن پول از عابر بانک!
پسرها
با ماشین میرن دم در بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه میذارن
کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
پول و کارت رو میگیرن و میرن
دخترها
با ماشین میرن دم بانک
در آینه آرایششون رو چک میکنن
به خودشون عطر میزنن
احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن
در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین خیلی خیلی مشکل پیدا میکنن
بلاخره ماشین رو پارک میکنن
توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
دنبال کارت عابربانکشون میگردن
کارت رو وارد دستگاه میکنن
توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن
کد رمز رو وارد میکنن
دو (2) دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
کنسل میکنن
دوباره کد رمز رو میزنن
کنسل میکنن
دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه
مبلغ درخواستی رو میزنن
دستگاه ارور (خطا) میده
مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
دستگاه ارور (خطا) میده
بیشترین مبلغ ممکن رو در خواست میکنن
انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن
پول رو میگیرن
برمیگردن به ماشین
آرایششون رو توی آینه چک میکنن
توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
استارت میزنن
پنجاه متر میرن جلو
ماشین رو نگه میدارن
دوباره برمیگردن جلوی بانک
از ماشین پیاده میشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (این پسرا حواس نمی زارن واسه آدم
سوار ماشین میشن
کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
آرایششون رو توی آینه چک میکنن
احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن
می ندازن توی یه خیابون ، وای اشتباه
برمیگردن
میندازن توی خیابون درست
پنج کیلومتر میرن جلو
ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا انقدر یواش میره
...
____________
از تمام دختر خانم های ترشیده مچکرم که
کلی فوش برای ما فرستادن ! نشون میده جای
پیشرفت دارینا !!!!!
چه زمونه ای شده ای خدا ! دخترهای این زمونه که دوست پسر نمی خوان ! پسری می خوان که ماشین داشته باشه با یه زنگ به پسره پیشه دختره باشه (در اصل آژانس ) تا پاهای بلوریش که از پای مرغ باریک تره خسته نشه !!!
این 2 خطه بالا دردو دله من با خدا بود . حالا پسرای عزیز روش های ضایع کردن دخترهارو بهتون آموزش می دهم ! البته بلا نسبت بعضی ها این موجودات خوش خط وخال ضایع خدایی هستن !
یکی از چیزهایی که شما پسر ها روزانه باهاش سروکار دارید اینه که با ماشین رفتین بیرون دارین خیابون هارو متر می کنید که ناگهان چشمتون به یکی از همین موجود فضایی ها می خوره ( دخترهای امروزی طوری آرایش می کنن که از مریخ آمدن ! ) طوری هم نگاهتون می کنن که با نگاهشون می گن ! آقای محترم میشه من رو سوار کنید - مخم رو هم 4 راه بعدی بزنید - 2 تا کوچه اون ورتر بهم پیش نهاده دوستی بدین !
شما پسر ها در این مواقع اگه می خواهید موجود فضایی رو ضایع کنید باید این روش رو پیاده کنید :
شما ماشین رو می زنید بقل که خانوم خانومارو سوار کنید و اونم خدا خواسته با کله سوار ماشین میشه
و شما هم مثل یک پسر جنتل من و با شخصیت به مسیره خودتون ادامه می دید و یک موزیک می گذارید
احتمال زیاد به شما می گه چی آهنگ قشنگی ! شما هم در جواب می گویید جدی ؟ شما هم خوشتون میاد
اونم برای اینکه دل شمارو یه نمور به دست باره میگه آره . شما هم در جواب میگین من اصلا خوشم نمی یاد
و ضبط رو خاموش می کنید در مرحله اول اینجاست که میگن اونجای طرف داره می سوزه . حالا شما سر صحبت رو باز کنید اسم و شجره نامه طرف رو ازش بپرسید وقتی دیدین صحبت ها گل گرفت 4 راه بعدی دختررو
پباده کنید کرایه ماشینم ازش بگیرید . ( طرف با ابن کار قهوه ای می شود ) این کار یکی از بهترین کارها برای
ضایع کردن هستش .
ولی اگه می خواهید همیشه دخترهارو ضایع کنید هرچی که اونها می گن شما مخالفش رو انجام بدین .
راستی چند شخصیت نظامی کشور گفتند قدرت تخریب ضربه سره دخترها
از تخریب موشک شهاب 3 بیشتر است !!
سه دیوانه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا و پایین میپرن و میگن: ما سیبزمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی ساکت نشسته! رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. ازش پرسید: تو چرا با دوستات نیستی؟ دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کف ماهیتابه چسبیدم!
پسره به مامانش میگه: نمیدونستم که بابا اینقدر ترسوئه؟ مامانش میگه: از کجا فهمیدی عزیزم؟ پسره میگه: آخه شبهایی که تو نیستی، بابا میره خونه همسایه میخوابه!
یه آبادانیه میره پیش خیاط و میگه: یه شلوار سی مو میدوزی که سه لنگ داشته بید؟ خیاط میگه: سی چی سه لنگ؟ یارو میگه: دو تا سی دولنگم یکیش سی شیلنگم!
یه رشتیه میره شهر که شناسنامه بگیره، بهش میگن: باید عکس داشته باشی. میره عکاسی.عکاس بهش میگه: این چه سر و وضعیه؟ باید یه کم درستت کنم. خلاصه یه کم سر و وضع یارو رو مرتب میکنه و عکسشو میگیره. وقتی عکسها آماده میشن یارو میگه: ای منم؟ عکاس میگه: آره، یارو میگه: یکیش بدین ببرم واسه زنم. عکس رو ور میداره و میبره پیش زنش و میگه: اگه گودی (گفتی) ای کیه؟ میگه: شاهه؟ میگه: نه، میگه: وزیره؟ میگه: نه؟ میگه: استانچاره؟ میگه نه، یه راهنماییت مکنم، کسیه که هرشب پیشت میخوابه! زنش میگه: ها، خو زوتر ایگدی(میگفتی). رییس پاسگاهه!
پلیس، خطاب به یه رشتی: اینجا ماهیگیری قدغنه! رشتی: ولی اینجا تابلو نزدین! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!
به یه ترکه میگن: ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعتهای زیاد و سر پیچهای خطرناک، کار حضرت ابوالفضل رو میکنه!
از حجله عربه صدای جیغ میاد بیرون، همه دست میزنند و کل میکشند. عربه میاد بیرون و میگه: چه خبرتونه؟ تازه نشونش دادم!
یه ترکه مست میکنه و میگه: ولم کنین، میخوام برم شورت زنم رو در بیارم! بهش میگن: حالا چرا مال زنتو؟ میگه: آخه کشش کمرم رو اذیت میکنه!
یه ترکه میره دزدی، تفنگو میزاره پشت گردن یارو و میگه: تکون بخوری با لگد میزنم تو باسنت!
هر کس روی پیغام گیر تلفن خود جملاتی را ادا می کنه تا به شما بفهمونه که باید برای او پیغام بگذاری .
حالا تصور کنید اگر تلفن و منشی تلفنی در عصر شاعران قدیمی کشورمان وجود داشت چه پیغام هایی را می شنیدیم:
منشی تلفنی حافظ:
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود،غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه خود ،غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
آن زمان کو باز گردد خانه خود،غم مخور
منشی تلفنی سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم
منشی تلفنی فردوسی:
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
منشی تلفنی خیام:
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از ما یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد
منشی تلفنی مولانا:
بهر سماع از خانه ام ، رفتم برون،رقصان شود
شوری بر انگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
بگو به من پیغام خود ،هم نمره و هم نام خود
آیم تو را پاسخ دهم ، جان تو را قربان شوم
این هم پیغامی که روی منشی تلفنی خودم میذارم
شرمنده از آنیم که خارج ز سراییم
تا با تو سلامی و علیکی بنماییم
گر لطفی کنی نمره و پیغام گذاری
پاسخ دهیم ای دوست به وقتی که بیاییم
جوک
به معتادی گفتند با 45 و 46 و 47 و 48 جمله بساز. گفت : چلا پنجه می کشی؟ چلا شیشه می شکنی؟ چلا هف نمی زنی ؟ چلا هشتی ناراحت؟
اصغرآقا اواخر عمرش به زنش گفت : خانم جان بعد از رفتن من به من خیانت نکنی که استخوانهام تو گور بلرزه ! زنش هم گفت چشم. مدتی بعد مرد به خواب زنش آمد و گفت : تو اون دنیا به من می گن اصغر ویبره!
غضنفر رفت مغازه وگفت ببخشید شما از اون کارت پستال ها دارید که نوشته : عزیزم تو تنها عشق من هستی؟ مغازه دار گفت بله داریم. غضنفر گفت پس 16 تا از اون کارتها رو محبت کنید!
پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!
ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.